شب شد باز و
تو مانده ای و یک کوه "نفرت"
یک دریا " تنهایی" ...
یک بغل
دود و الکل
که غذای روحِ سَردَرگم و ترک خورده ات هستند...
یک سطل رنگ "تیره"
یک دیوار که همیشه "هست" ؛ تقدیرَش "بودن" است ! ...
یک کلاه خیس
یک چمدان که هیچوقت نرفت
و یک تلفن
که هرگز زنگ نخورد ...
یک مغز پر از عقده !
یک دل، که دیگر نیست ..
و یک زبان
که هر هروز و هر شب و هر ساعت فریاد می زند
لعنت به من که "هستم" ...
سلام وبلاگ زیبایی دارید خوش حال می شم به من هم سر بزنید
بالایی x_x اومدم بگم که ! نوشته هات جای نظر نداره!... با اینکه امکان نداره نخونم! یا دیر بخونم... اما هیچوقت هیچی ننوشتم... کلن خیلی خوبن! قبلن گفته بودم!... و اینکه سختن... :) ____ همین :دی تو وبلاگا که اومدیم نمیشد دیگه نظر نذارم! هرچن تکراری بود ;;)
همیشه هستی، مرسی :)
سلاام !
بنده م دوباره میخواستم بگم نوشته هات عالین !! عالی !! :)
ممنون :)
Happy Valentine Day
خواهش می کنم به وبلاگ من و دخترم سر بزن و اگه از عکس دخترم که تو مسابقه ی نی نی شکمو شرکت کرده خوشت اومد لطف کن و کدش رو به شماره ای که نوشتم پیامک کن
پیشاپیش از لطفت ممنونم
قربان شما مامان پریا گلی